کد خبر : 49031
تاریخ انتشار : دوشنبه 19 اکتبر 2015 - 17:11
چاپ خبر دیدگاه‌ها برای حرکت به‌طرف کربلا/حسین چراغ هدایت و کشتی نجات بسته هستند

حرکت به‌طرف کربلا/حسین چراغ هدایت و کشتی نجات

حرکت به‌طرف کربلا/حسین چراغ هدایت و کشتی نجات

به گزارش اهروصال، ساعت دو بعدازظهر، به‌وقت عراق، از نجف خارج شدیم و به‌طرف کربلا حرکت کردیم؛ در همون ابتدای حرکتمان، درروی تابلویی در سمت جاده، با یه فلشی، جهت رسیدن به کربلا رو نشون داده بودن که مستقیم بود راهش؛ روش نوشته‌شده بود: کربلا‍ء المقدسه؛ یه فلش دیگه هم تو همون تابلو که به

به گزارش اهروصال، ساعت دو بعدازظهر، به‌وقت عراق، از نجف خارج شدیم و به‌طرف کربلا حرکت کردیم؛ در همون ابتدای حرکتمان، درروی تابلویی در سمت جاده، با یه فلشی، جهت رسیدن به کربلا رو نشون داده بودن که مستقیم بود راهش؛ روش نوشته‌شده بود: کربلا‍ء المقدسه؛ یه فلش دیگه هم تو همون تابلو که به سمت راست کشیده شده بود، دو مسیر، به نام‌های الکفل و الحله رو مشخص می‌کرد؛ چند نفر از هم سفرا، با دوربین تلفن همراهشون، از تابلو، فیلم و عکس گرفتن. کربلا، در هفتادوهشت کیلومتری شهر نجف واقع‌شده؛ حس عجیبی، سراسر وجودمونو فراگرفته بود؛ سال‌های سال، توی عزاداری‌ها، در مساجد و تکایا، یا حسین یا حسین گفته‌ایم؛ عزاداری کرده‌ایم؛ بزرگانمون، با حسرت می‌گفتن: عمرمون داره تموم می شه، داریم پیر می شیم اما کربلا رو ندیده‌ایم؛ همه اون عزاداریا، همه اون مراسما و همه اون چیزایی که راجع به حضرت امام حسین علیه السلام بود، اون زیارت عاشورا خوندنا، حتی اون آش نذری خوردنا، اون یا حسینایی که با دارچین، روی شله زرد می نوشتیم، اون بیرق های سر کوچه ها، اون عزاداری های توی ماه محرم، روز تاسوعا و عاشورا تو شهرمون؛ همه و همه، تو اون لحظه، مث یه تصویری، از جلوی چشام داشتن رد می شدن؛ الآنه دیگه وقتش رسیده بود؛ الآنه دیگه در جاده ای قرار گرفته بودیم که می خواستیم بریم به سمت حرم مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، جایی که آرزوی خیلیاست؛ چه توفیقی بالاتر از این؟ بعد تقریبا یه ساعت، وارد پایانه شدیم؛ همه، به جز من و چند نفر از دوستان و همسفرای جوون، سوار یه مینی بوس شدن؛ همه وسایلارو، به یه گاری دستی بزرگی، بار کردیم و سه، چهار نفری، اون پسر بچه رو که قرار بود گاری رو ببره به طرف هتل، همراهیش کردیم و در واقع، کمکش کردیم؛ هتل ما، در محدوده و نزدیک حرم بود؛ واسه همینم، سربازایی که اونجا وایستاده بودن، هم وسایلامونو و هم خودمونو گشتن. بعد بازرسی بدنی، به طرف هتل رفتیم؛ بقیه، قبل از ما رسیده بودن. اسم هتلمون بود: الامرا؛ رو تابلوی ورودی نوشته شده بود: فندق و مطعم الامرا السیاحی. رفتیم اتاقامونو از روی لیستی که تنظیم شده بود، تحویل گرفتیم؛ هتلمون، خیلی با حرم فاصله نداشت. بعد یه استراحت کوتاه و جمع و جور کردن وسایلامون، قرار شد به صورت گروهی، به طرف حرم حرکت کنیم؛ من از فرصتی که داشتم، استفاده کردم؛ بازم مث وقتی که تو نجف بودم، رفتم یه غسل زیارتی انجام دادم؛ یه دست لباس تمیز و نپوشیده، تو ساکم داشتم؛ اونارو درآوردم و پوشیدم. از تو جیب بغلی ساکم، می خواستم ادکلنمو ورش دارم که هم اتاقیم گفت: نه! گفتم: چی چی نه؟! گفت: ادکلن نزنی، بهتره. گفت: خوشبو کننده نمی زنن، وقتی می خوان امام حسینو زیارت کنن. گفتم: چشم حاجی. آماده شدیم و به طرف حرم رفتیم؛ یه نفر هم داشت نوحه می خوند؛ یه نفر هم فیلمبرداری می کرد. اصلا به نظر من، اونجا نوحه لازم نیست؛ وقتی آدم تو اون فضا قرار می گیره، خود به خود، حالش گرفته می شه؛ آدم انگار تو یه میدونی، مث میدون مغناطیسی قرار می گیره؛ به نظرم، اونجا و تو اون فضا، امکان نداره اشک آدم درنیاد. من و بقیه، اصلا حواسمون به فیلمبرداری و اینجور چیزا نبود؛ همه، تو حال خودمون بودیم؛ فقط متمرکز شده بودیم به جایی که می خواستیم بریم. به حرم حضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه که رسیدیم؛ جلوی حرم وایستادیم و نوحه خوندیم و عزاداری کردیم. آدم وقتی جلوی حرم حضرت ابوالفضل سلام الله علیه، وامی ایسته، مردد می مونه که اول به حرم حضرت ابوالفضل سلام الله علیه بره یا بره به طرف حرم حضرت امام حسین علیه السلام؟ اون لحظه، منم مردد موندم؛ تردیدم، واسه خاطر این بود که حضرت ابوالفضل سلام الله علیه، خیلی بزرگواره؛ کسی هستش که حضرت امام حسین علیه السلام در جایی که می خواد ازش درخواستی بکنه، اولِ جمله اش می گه: برادرم عباس، جانم به فدایت. مردد موندم واسه خاطر اینکه حضرت ابوالفضل سلام الله علیه، عظمت و مقامش، خیلی بالاست و سهم بزرگی، تو ماجرای کربلا داشته. حضرت ابوالفضل سلام الله علیه، کسی هستش که حضرت امام حسین علیه السلام، در شهادت این بزرگوار و در بالین ایشون، جمله ای فرمودن که در هیچ جای دیگه ای، چنین سخنی رو بر زبون نیاوردن که این خود، گواه بر مقام و عظمت ایشونه؛ امام فرمودن: الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی؛ الآن کمرم شکست و چاره ام کم شد. ما تصمیم گرفتیم اول، به طرف حرم حضرت امام حسین علیه السلام حرکت کنیم؛ بعد، برگردیم به حرم حضرت ابوالفضل سلام الله علیه؛ بین حرم حضرت ابوالفضل سلام الله علیه و حرم حضرت امام حسین علیه السلام، تقریبا سیصد و پنجاه متر فاصله هستش که نخل کاشتن؛ گلکاری شده و فضای بسیار دلگشا و مصفایی، به وجود اومده؛ در دو طرف اون فضای روحانی، سایه بونایی هم تعبیه شده که زایرا، اونجا می شینن و استراحت می کنن. پرچم سرخ رنگِ رو گنبد طلایی بارگاه ملکوتی حضرت امام حسین علیه السلام، قبل از هر چیزی، نظر آدمو به خودش جلب می کنه؛ در میون قبایل عرب، رسمه که اگه یه نفر، تو قبیله‌ای، بناحق کشته بشه و قبیله اون، به هر دلیلی نتونه خون کشته خودشو از قاتلا بگیره و نتونه قاتلای اونو قصاص کنه، بر سردر منزل اون کشته، پرچم سرخ رنگی رو به علامت اینکه خونی، بناحق ریخته شده ، نصب می کنن که بعدِ خونخواهی، پرچم سرخو ورمی دارن و پرچم سیاهی رو به جای اون نصب می کنن؛ پرچمِ سرخِ بالای گنبد حرم حضرت امام حسین علیه السلام هم شاید اشاره به این داره که هنوز، خون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، خونخواهی نشده و هنوزم که هنوزه خونخواه اون، در پی طلب خون مطهر اوست. وارد حرم حضرت امام حسین علیه السلام شدیم؛ دوست داشتم علاوه بر اون زیارتنامه و اون سلامایی که تو زیارتنامه هستش، به زبون خودم و یه کم، خودمونی تر سلام کنم؛ وایستادم رو به روی ضریح و با خودم زمزمه کردم و گفتم: السلام علیک یابن فاطمه الزهراء؛ سلام بر تو که نهایت خلوص و پاکبازی رو در پیشگاه حضرت حق، به نمایش گذاشتی؛ سلام بر تو که از تبار محمدی؛ سلام بر تو که گنهکاری همچو منم، تو رو پناهگاه و ملجا خود می دونه؛ سلام بر تو ای مصداق حقیقی عاشق به خدا؛ سلام بر تو که تربتت، قطعه ای از بهشت و مایه شفای درداست؛ سلام بر تو که چراغ هدایت و کشتی نجاتی؛ سلام بر تو ای خامس آل عبا؛ سلام بر تو ای سرخ ترین خونی که به خاک ریخته شد؛ سلام بر تو که از مرگ باکی نداشتی و اونو، راهی برای رسیدن به عزت انتخاب کردی؛ سلام بر تو که با مرگ با عزتت، حیات ابدی رو برا خودت رقم زدی؛ سلام بر تو که لحظه لحظه مبارزاتت، جلوه های گوناگون عزت رو به نمایش گذاشت؛ سلام بر تو و یاران با وفایت که ذلت و فرومایگی بیعت با بنی امیه رو تحمل نکردین؛ سلام بر تو که در پاسخ یزیدیان، فریاد برآوردین و فرمودین: هیچگاه همانند انسان های پست و ذلیل، دست بیعت با آنها نخواهید داد؛ سلام بر تو که شهادت عزت بخش رو، بر اطاعت از ستمگرا ترجیح دادی؛ سلام بر تو که به خدا قسم یاد کردین و فرمودین: به خدا قسم، آنچه را از من می خواهند، نخواهم پذیرفت تا اینکه خدا را آغشته به خون خویش دیدار نمایم؛ سلام بر تو ای آموزگار بزرگ عزت و افتخار؛ سلام بر تو ای سربلند از آزمایش بزرگ الهی؛ سلام بر تو که مهمترین هدف قیامت، امر به معروف و نهی از منکر بود؛ سلام بر تو که ذکر نامت، خستگی نمی آره واسه آدم؛ سلام بر تو که اهل بیت خودتو همراه خودت بردی تا پس از شهادتت، سفیرای پیامت باشن؛ سلام بر سبط آخرین فرستاده خدا؛ سلام بر تو که هیچ غمی بالاتر از غم شهادت تو و اسارت خانواده ات نیست؛ سلام بر سید عشاق؛ سلام بر تو که خونتو، به ناحق ریختن و هتک حرمت نمودن تو رو؛ سلام بر وارث عدالت؛ سلام بر تو که تحت هیچ شرایطی، مماشات ننمودی و سکوت نکردی؛ سلام بر این قبر شش گوشه ات؛ سلام بر تو که حج رو نیمه تمام گذاشتی و با کاروون عشق، به کربلا اومدی؛ سلام بر تو که با اونایی که دینو ابزار قرار داده بودن، مبارزه کردین؛ سلام بر تو که به انسان و انسانیت، درس مقاومت دادی؛ سلام بر تو که به انسان و انسانیت، درس دلیری و پاکی دادی؛ سلام بر تو که خدایت خواست تو رو کشته ببینه؛ سلام و درود بر تو که عشق به تو، دلیل و برهان نمی خواد؛ سلام بر اسوه و نمونه انسان کامل؛ سلام بر نور چشم و میوه قلب پیامبر؛ سلام بر عصاره و پرتوی از وجود پیامبر؛ سلام بر تو که پیامبر، در حقت فرموده: حسین، از من است و من، از حسین هستم؛ سلام بر تو که هر کسی رو توان و یارای چنان کار عظیمی نباشه که تو انجامش دادی؛ سلام بر تو که همه اون حوادث و شهادتت، برات معلوم بود اما قیام کردی و کار تو، بدون حکمت نبود که شهادتو انتخاب نمودی؛ سلام بر تو که در مسلخ عشق به الله، قربانی شدی؛ سلام بر تو که زیباترین تابلوی تربیتی رو در روز عاشورا ترسیم نمودی؛ سلام بر الگو و سرمشق سالکای کوی وصال؛ سلام بر عاشق دلباخته؛ سلام بر تو که از شهر مکه، بیرون اومدی و به سوی معراج خونین رهسپار شدی؛ سلام بر تو که زیر بارون تیر دشمن، اقامه نماز نمودی؛ سلام بر تو که خواستی با علی اصغرت وداع کنی و خواستی بر چهره معصومش بوسه بزنی اما تیر بی امان نامردا، این اجازه رو به تو نداد؛ سلام بر تو که نیزه های بی امان، تونستن همه وجود نازنینتو دگرگون سازن اما اراده و همت والاتو نتونستن تغییر بدن؛ سلام بر تو که در بیابونی خشک و سوزان، با سپاهی خونخوار رو به رو شدی؛ سلام بر تو که با شهادتت، زنده تر شدی… ضریح حضرت ابا عبدالله الحسین، شش ضلعیه؛ قبر شریف حضرت علی اکبر سلام الله علیه، پایین پا در میون ضریح حضرت امام حسین علیه السلام، در بخش دو ضلعی اضافی اون قرار گرفته است و پیکر مبارک و تیرخورده حضرت علی اصغر سلام الله علیه، بنا به قولی، روی سینه پدر هستش و بعضیا هم البته قبر حضرت علی اصغر سلام الله علیه رو با برادرش حضرت علی اکبر سلام الله علیه یکی می دونن. یکی از دل خراش ترین اتفاقاتی که در روز عاشورا به وقوع پیوست، پرپرشدن غنچه گل حضرت امام حسین علیه السلام در آغوش پدرش بود؛ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، پیش حضرت زینب سلام الله علیها رفت و بهش فرمود: فرزند صغیرم را بیاور تا با او وداع کنم. حضرت امام حسین علیه السلام، وقتی فرزندش، علی اصغر رو گرفت، در آغوشش فشرد؛ خواست بر چهره کودک معصومش بوسه ای زند اما تیر بی امون نادونی به نام حرمله بن کاهل اسدی، گلوی فرزندش رو به شدت درید؛ حضرت، کودکش رو، به خواهر برگردوند؛ در این لحظه، حضرت امام حسین علیه السلام، جمله بسیار زیبایی فرمود که تو بحارالانوار هم هستش؛ امام فرمودن: چون خداوند، شاهد این حوادث است، پس تحمل آنها بر من آسان است. شش ضلعی بودن ضریح حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام هم احتمالا به خاطر مرقد مطهر حضرت علی اکبر سلام الله علیه هستش که اونجا قرار گرفته. با حال و هوای دل خودم یه سلامی هم به حضرت علی اکبر سلام الله علیه کردم؛ تو دلم زمزمه کردم و گفتم: سلام بر فرزند بزرگ حضرت امام حسین علیه السلام؛ سلام بر اولین شهید عاشورا از بنی هاشم؛ سلام بر تو که در روز عاشورا، پس از شهادت یاران امام، اولین شخصی بودی که اجازه میدون طلبیدی تا جونتو فدای دین کنی؛ سلام بر دردانه رسول الله؛ سلام و درود بر صورت و سیرت پیامبر گونه ات؛ سلام بر نخل سرسبز باغ بنی هاشم؛ سلام بر تو که به جمیع محامد و محاسن معروف بودی؛ سلام بر درخشان ترین ستاره کربلای حسینی بعد از قمر منیر بنی هاشم؛ سلام بر تو که این ضریح مقدس، شاید به خاطر این شش گوشه است که در پایین اون، پیکر قطعه قطعه شده ات مدفون گشته است؛ سلام بر تو که سطر سطر کتاب وجودت، با حکمت نگاشته شده است؛ سلام بر تو که چشمه های دانش و دانایی، از اعماق وجودت می جوشید؛ سلام بر آیینه حلم و متانت؛ سلام بر تو که به دور از غرور و تکبر، اما مردونه سخن می گفتی؛ سلام بر تو که در میدون رزم، سلحشوری شجاع، نیرومند و پرتوون بودی و انبوه دشمن، هرگز تورو بیمناک نمی ساخت؛ سلام بر اسوه غیرت و جوونمردی؛ سلام بر تو که پیکار، سخت تورو تشنه تر ساخت؛ به خیمه اومدی و از پدر، آب طلبیدی و با این تقاضات، جون پدرو آتیش زدی؛ سلام بر تو که هرگاه، حضرت امام حسین علیه السلام، دلش واسه پیامبر تنگ می شد، تورو نظاره می کرد؛ سلام بر بدن قطعه قطعه شده ات؛ سلام بر تو که شباهت بسیاری، به پیامبر داشتی؛ هم در خلقت، هم در اخلاق و هم در گفتار؛ به همین جهت هم در عاشورا، وقتی اذن میدون طلبیدی و عازم جبهه پیکار شدی، حضرت امام حسین علیه السلام، چهره به آسمون گرفت و گفت: اللهم اشهد علی هولا القوم لقد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک کنا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الی وجهه… پروردگارا تو شاهد باش بر این مردم که نوجوانی به مبارزه ایشان رفت که شبیه ترین مردم بود از نظر خلقت و خوی و گفتار به رسول تو، و رسم ما این بود که هرگاه اشتیاق دیدار پیامبرت را پیدا می کردیم، به روی او نگاه می کردیم… سلام بر تو که شجاعت، دلاوری و رزم آوری و بصیرت دینی و سیاسیت در سفر به کربلا به ویژه در روز عاشورا در حد اعلایی متجلی گشت. بعدش گفتم: یا حضرت علی اکبر سلام الله علیه، ای اولین شهید عاشورا از بنی هاشم، از تو می خوام واسطه شوی بین من و پدر بزرگوارت… نماز مخصوصی هم اونجا داره که اونو هم خوندم و رفتم سراغ مقابر دسته جمعی شهدای کربلا که در بخش شرقی قرار گرفته؛ اونجا و در بالا، نام مبارک یاران امام نوشته شده است. حرم حضرت امام حسین علیه السلام، به نظرم ده تا در داشت که هر کدوم، یه اسمی داشتن: باب القبله، باب زینبیه، باب الراس، باب السلطانیه، باب السدره، باب السلام، باب الکرامه، باب الشهدا، باب الحاجات و باب الرجا. باب القبله، در طرف جنوب حرم قرار گرفته و مشرف به ایوان طلاست. بعد زیارت حضرت امام حسین علیه السلام و حضرت علی اکبر سلام الله علیه و شهدای کربلا، می خواستم برم به طرف قتلگاه که مدیر کاروون بهم پیشنهاد داد اونجا نرم! گفت اونجا باید حالشو پیدا کنی بعد؛ واسه همینم، در سمت مرقد جناب حبیب بن مظاهر که نزدیک قتلگاه و در واقع، در نرسیده به اون قرار گرفته، موندم. حبیب بن مظاهر، از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و از یاران نزدیک امیرالمؤمنین، حضرت امام علی علیه السلام بوده و در سه جنگ جمل، صفین و نهروان، پا به پای اون حضرت جنگیده. تو کتاب سفینه البحار هستش که: حبیب بن مظاهر، شب و روز عاشورا، برای شهادت می خندید! و با دلی آرام، به استقبال مرگ پیروزمندانه می رفت و در دلیل آن، می فرمود: چه ساعتی مناسب تر از این، برای شادی؟! دشمن، به حبیب، امان هم داده بود اما او نپذیرفت و هرگز تسلیم دشمن نشد تا اینکه، به شهادت رسید. وقتی جناب حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن، سر بریده اشو از گردن اسب، آویزون کردن و اینجوری، خواستن به نمایش بذارن. حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، در شهادت حبیب، متاثر گشت. بعد زیارت مرقد مطهر جناب حبیب بن مظاهر و عرض سلام و احترام، رفتم به سمت مرقد سید ابراهیم مجاب که در زاویه شمال غربی، قرار گرفته؛ ایشون، فرزند سید محمد عابد و نوه گرامی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام، هستش؛ جناب سید ابراهیم مجاب، اون چنون با اخلاص بوده که به هنگام تشرف به زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، وقتی بر ایشون سلام می کنه، صدایی از قبر مطهر شنیده می شه که جواب سلامشو می داده؛ لذا به لقب مجاب، معروف شده. اون روز به سمت قتلگاه نرفتم؛ راستش، تصور اینکه جایی رو ببینم که حضرت امام حسین علیه السلام، در روز عاشورا و با اون وضعیت، همون جا، به شهادت رسیده، خیلی برام دشوار بود؛ خیلی سخته جایی باشی که حضرت زینب، سلام الله علیها، اونجا روضه خونده و عزاداری کرده. در مورد چگونگی نماز مسافر، در حرم حضرت امام حسین علیه السلام، باید گفت: مسافر می تونه در چهار مکان، نمازای چهار رکعتیشو هم شکسته بخونه و هم تموم بخونه که یکی از اون مکانا، الحائر حسینی هستش. اونای دیگه هم، مسجدالحرام، مسجد النبی و مسجدالکوفه هستن. در مورد حائر حسینی، نظر چند نفر از علما اینه که منظور، اطراف ضریح هستش؛ البته مراجع محترم تقلید، هر کدوم، نظرات متفاوتی دارن اما نظر بیشتر اونا اینه که مسافر می تونه در حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام، نمازشو تموم بخونه؛ چند نفر دیگه از آیات عظام هم نظرشون اینه که مسافر می تونه در حرم سیدالشهدا، تقریبا تا مقدار یازده و نیم متر فاصله از اطراف مرقد مطهر، نمازشو تموم بخونه. به هر حال، در مجموع، با دقت در موضوع و با بررسی نظرات مشابه، چنین بر می آد که در حرم سیدالشهدا علیه السلام، می شه نمازو تموم خوند. در ضریحای مطهر، هم در شهر نجف و هم در کربلا، بین اسکناس و طلا و نامه و… بسته های سیگارم داخل ضریح به چشم می خورد! بعضی از اونا که معلوم بود درشون از اول باز بوده، به هنگام انداخته شدن بسته، چندتایی نخ سیگار از توشون بیرون جهیده بوده و منظره بدی رو به وجود آورده بودن؛ خیلی به نظرم عجیب اومد؛ چون سیگار یه چیز باارزش و گرونی نیست که کسی بخواد اونو به عنوان مثلا نذری هدیه کنه. به هر حال، ضمن اینکه از این منظره، هیچ خوشم نیومد، قضیه برام نامفهوم بود تا اینکه بعد کلی بررسی، تازه متوجه شدم که یه عده از آقایون سیگاری، وقتی می رن زیارت و یهویی تصمیم می گیرن سیگارو ترک کنن و برای همیشه اونو بذارن کنار، اونو پرت می کنن داخل ضریح! خیلیا هم از قبل، تصمیم می گیرن وقتی رفتن زیارت و کنار ضریح رسیدن، سیگارو بذارن کنار و ترکش کنن؛ واسه همینم، اونو می ندازن داخل ضریح! موضوع رو، از دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی در نجف، سؤال کردم و استفتا نمودم که متن استفتا و پاسخ معظم له، به این صورته: باسمه تعالی، حضرت آیت الله العظمی سیستانی، سلام علیکم؛ احتراما به استحضار عالی می رساند: در نجف و کربلا، یک عده سیگاری، در داخل ضریح، سیگار می اندازند تا ترک سیگارشان را اعلام کنند؛ به نظر می رسد این کار، صحیح نباشد؛ نظر محترم حضرتعالی را بفرمایید. باسمه تعالی، در صورتی که این کار، موجب هتک حرمت باشد، حرام است. ولله العالم.

نویسنده یادداشت: محمدرضا باقرپور

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بسته شده است.